تنها نشستهای ،
چای مینوشی
و سیگار میکشی !
هیچکس تو را به یاد نمیآورد !
این همه آدم ،
روی کهکشان به این بزرگی
و تـــوحتی
آرزوی یکی نبودی !!!
فخری برزنده
تنها نشستهای ،
چای مینوشی
و سیگار میکشی !
هیچکس تو را به یاد نمیآورد !
این همه آدم ،
روی کهکشان به این بزرگی
و تـــوحتی
آرزوی یکی نبودی !!!
فخری برزنده
من
کمی بیشتر از عشق
تو را می فهمم ...
راه زیاد است ، مهم نیست !
گاهی در این برهوت
سرگردان می شوم ، مهم نیست !
باد پسم می زند مدام ،
سرما می رود توی جانم ،
مهم نیست !
خودم را بغل می کنم !
فقط می خواهم بدانم
جاده هر قدر دراز و طولانی باشد ،
آخرش یک جایی تو ایستاده ای ؟! بین راه
گاهی آدم هایی را می بینم
که آخر جاده شان هیچکس نیست ...
از این برهوت می افـتند به برهوت دیگر !
و همین هراسانم می کند ...
و همین باعث می شود
تنهاییخودم را دوست بدارم ،
آخر من که جز تـــو کسی را ندارم ...
عباس معروفی
مانند شیشه ای که خریدار سنگ بود
این دل شکستن تو برایم قشنگ بود
رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت
آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود
ماه شب چهاردهی که تصاحبت
چون حسرتی به سینه صدها پلنگ بود
خوشبخت آن دلی که برای تو می تپید
خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود
تـــو ؛ یک جهان تازه پر از صلح و دوستی
من ؛ کشوری که با همه در حال جنگ بود
با من هر آنچه از تو بجا ماند ، نام بود
از من هر آنچه بی تو بجا ماند ، ننگ بود
پایین نشسته ام که تو بالانشین شوی
این ماجرا حکایت الاکلنگ بود !
رضا نیکوکار
بگو چه کار کنم؟
وقتی شادی به دم بادکنکی بند است
و غم چون سنگی
مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند
دل ام ؛
شاخه ی شاتوتی
که باد ،خوناش را
به در و دیوار پاشیده است ...
غلامرضا بروسان
امشب
شب اجابت امید و آرزوست
بانوی من !
بیا و خودت مستجاب کن
احسان پرسا
تو را وقت باران ...
تو را وقت تنهایی ام در خیابان
تو را بیشتر از تمام درختان
تـــو را بیشتر از تمام جهان دوست دارم
تو را وقت باران ...
تو را وقت تنهایی ام در خیابان
تو را بیشتر از تمام درختان
تـــو را بیشتر از تمام جهان دوست دارم
تـــو
به جای هرکس که نماند ...
به جای هرکس
که نگذاشت بمانم ...
دوستم داشته باش !!
فکر کن وقت تماشای تـــوباران بزند
چک چک چتر تو در گوش خیابان بزند
نفسم حبس شود عشق تو جرمم باشد
ابر بین من و تو میله ی زندان بزند
هیجان دارم و در سینه دلم می کوبد
در ویران شده بگذار فراوان بزند
برگ سبزی است بیا تحفه ی درویش کن این
ناز چشمی که سراز ریشه ی انسان بزند
بوسیدمت که بفهمی
فقط یک بوسه در دنیا نیست که دچارت می کند
بوسه ای رو کردم
روی بوسه ای که منتش را می کشیدی
حالا با دست پر می روی
و بی دلهره از دست دادن ،
تعداد صفحات : 15