سلام خسته نباشید
معرفی سایت نودشتیا در مورد کتاب و رمان و بخصوص کتابها فعالیت میکند
سایت (98ia)
بزرگترین سایت رمان جدید ایران به شمار میاد که فعالیت زیاد ی کتاب دارد از کاربران میخواهیم که در انجمن نودشتیا عضو بشند و تایپ رمان اغاز کنند
اگر دریای دل آبی ست تویی فانوس زیبایش
اگر آیینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش
***
تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن
تویعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن
***
تویعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن
عجب هوایی داری!
هوایت که به سرم میزند ،
دیگر در هیچ هوایی نمیتوانم نفس بکشم!!
عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!
گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست
در زندگی ام، بعد تو و خاطره هایت
غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست
انگار نه انگار دل شهر گرفته ست
از بارش بی وقفه ی باران خبری نیست
ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف
در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست
گفتی
دوستت دارم
و رفتی ...
من حیرت کردم
از دور سایه هایی
غریب می آمد از جنس دلتنگی
و اندوه و غربت و تنهایی و شاید عشق ...
با خود گفتم
هرگز دوستت نخواهم داشت
گفتم عشق را نمی خواهم
ترسیدم و گریختم ...
رفتم تا پایان هرچه که بود و گم شدم
و این ها ،
پیش از قصه ی لبخند تـــو بود!
مصطفی مستور
پیش می آید
اینچنین بی پروا، بی مقدمه
دست بر کمر عشق بگذارم و ...
از میانه های شب ، با تو همآغوش شوم
پیش می آید
این چنین زخم خورده ،
خودم را بیابم و روح مجروحم را
دست تن گرم تو بسپارم
پیش می آید
چشم بسته از تردد بی رحم خیابان بگذرم و
با تو به تماشای دستان خالی مرگ بنشینم
پیش می آید من شعری ننویسم ...
هرگز اما
نمی شود با تـــو باشم و
شاعرانگی هایم را از یاد ببرم ...!
سیدمحمد مرکبیان
وقتی تصمیم گرفتی بروی ...
باید جایی باشد
که دل ات نیاید برگردی !
باید جایی باشد
که راه برگشت را بلد نباشی!
بی برو برگرد
باید احساس خوشبختی کنی
چون آدم ها خسته که می شوند می روند ...
سیدحسین دریانی
اگر باید
زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دل ام را شرحه شرحه کنم
زخمها زیبایند
و زیباتر آنکه تیغ را هم
تو فرود آورده باشی
تیغت سِحر استو
نوازشت معجزهو
لبخندت تنظیفی از قواره نور
و تیمارداری ات کرشمه ای میان زخم و مرهم
عشق و زخم از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخم ام ...
تـــو سراپا همه انگشت نوازش باش
حسین منزوی
هوا ابری و من با چشمای تر
دوباره بدون تو میرم سفر
شبیه یه تصویر بی حس و حال
دوباره بدون تو میرم شمال
با من حسرت پرسه تو اسکله
کنار تو و با کمترین فاصله
با من عادت غرق دریا شدن
به عشق تـــو و توو دلت جا شدن
کدوم ساحل دنج پهلوی تو
بشینم پی ردی از بوی تو
صدف تا صدف موج غم با منه
دل تنگمو صخره پس میزنه
کدوم ساحل دنج پهلوی تو
بشینم پی ردی از بوی تو
صدف تا صدف موج غم با منه
دل تنگمو صخره پس میزنه
چه وقتی کجا قایق لحظه هام
منو میبره تا رسیدن به ماه
شمال و غروب و معمای تو
کدوم روز خوب تماشای تو
امان از نم جاده و بغض من
میبارم برای سبک تر شدن
کدوم ساحل دنج پهلوی تو
بشینم پی ردی از بوی تو
صدف تا صدف موج غم با منه
دل تنگمو صخره پس میزنه
مریم دلشاد
همین که چمدانت را بر میداری
همه می پرسند
میخواهی کجا بروی ؟
اما وقتی یک عمر تنهایی ...
هیچ کس از تو نمی پرسد کجایی ؟
انگار همین چمدان لعنتی
تمام ترس مردم از سفر است
هیچ کس از تنهایی تو نمی پرسد !
علیرضا اسفندیاری
تنها نشستهای ،
چای مینوشی
و سیگار میکشی !
هیچکس تو را به یاد نمیآورد !
این همه آدم ،
روی کهکشان به این بزرگی
و تـــوحتی
آرزوی یکی نبودی !!!
فخری برزنده
من
کمی بیشتر از عشق
تو را می فهمم ...
راه زیاد است ، مهم نیست !
گاهی در این برهوت
سرگردان می شوم ، مهم نیست !
باد پسم می زند مدام ،
سرما می رود توی جانم ،
مهم نیست !
خودم را بغل می کنم !
فقط می خواهم بدانم
جاده هر قدر دراز و طولانی باشد ،
آخرش یک جایی تو ایستاده ای ؟! بین راه
گاهی آدم هایی را می بینم
که آخر جاده شان هیچکس نیست ...
از این برهوت می افـتند به برهوت دیگر !
و همین هراسانم می کند ...
و همین باعث می شود
تنهاییخودم را دوست بدارم ،
آخر من که جز تـــو کسی را ندارم ...
عباس معروفی
مانند شیشه ای که خریدار سنگ بود
این دل شکستن تو برایم قشنگ بود
رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت
آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود
ماه شب چهاردهی که تصاحبت
چون حسرتی به سینه صدها پلنگ بود
خوشبخت آن دلی که برای تو می تپید
خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود
تـــو ؛ یک جهان تازه پر از صلح و دوستی
من ؛ کشوری که با همه در حال جنگ بود
با من هر آنچه از تو بجا ماند ، نام بود
از من هر آنچه بی تو بجا ماند ، ننگ بود
پایین نشسته ام که تو بالانشین شوی
این ماجرا حکایت الاکلنگ بود !
رضا نیکوکار
بگو چه کار کنم؟
وقتی شادی به دم بادکنکی بند است
و غم چون سنگی
مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند
دل ام ؛
شاخه ی شاتوتی
که باد ،خوناش را
به در و دیوار پاشیده است ...
غلامرضا بروسان
امشب
شب اجابت امید و آرزوست
بانوی من !
بیا و خودت مستجاب کن
احسان پرسا
تو را وقت باران ...
تو را وقت تنهایی ام در خیابان
تو را بیشتر از تمام درختان
تـــو را بیشتر از تمام جهان دوست دارم
تو را وقت باران ...
تو را وقت تنهایی ام در خیابان
تو را بیشتر از تمام درختان
تـــو را بیشتر از تمام جهان دوست دارم
تـــو
به جای هرکس که نماند ...
به جای هرکس
که نگذاشت بمانم ...
دوستم داشته باش !!
فکر کن وقت تماشای تـــوباران بزند
چک چک چتر تو در گوش خیابان بزند
نفسم حبس شود عشق تو جرمم باشد
ابر بین من و تو میله ی زندان بزند
هیجان دارم و در سینه دلم می کوبد
در ویران شده بگذار فراوان بزند
برگ سبزی است بیا تحفه ی درویش کن این
ناز چشمی که سراز ریشه ی انسان بزند
بوسیدمت که بفهمی
فقط یک بوسه در دنیا نیست که دچارت می کند
بوسه ای رو کردم
روی بوسه ای که منتش را می کشیدی
حالا با دست پر می روی
و بی دلهره از دست دادن ،
صبح جمعه ات به خیر
هر کجا هستی، به یاد من باش
من با تو چای نوشیده ام،
سفرها کرده ام،
از جنگل، از دریا،
از آغوشتـــو شعرها نوشته ام
رو به آسمان آبی پرخاطره
از تو گفته ام ، تو را خواسته ام
آه ای رویای گمشده !
هر کجا هستی صبح جمعه ات به خیر
از خلاصه ی روزهای انتظار
که می دانم حوصله به خرج نمی دهی
تا تمامی حرفهایم را بشنوی
فقط این را می گویم :
دلتنگی ام
آنقدر بزرگ شده است ...
که اگر ببینی،
شاید نشناسی!
قهرت را می توانم تحمل کنم
بهانه ات را ، لج بازی ات را ...
اما دامن آبی چین دارت را نه !
ماهی کوچکی می شوم
که بعد از عمری دریا را دیده !
نگرانم ! ولی چه باید كرد
عشق ، دلواپسی نمی فهمد
درد من ، خط میخی است عزیز
درد من را كسی نمی فهمد !
بغض كردن میان خندیدن
تكیه دادن به كوه نامرئی
خسته ام از ضوابط عرفی
خسته ام از روابط شرعی
باید میدانستم
عشق مرداب نیست
و آغوش ، زمینگیرت نمی كند
دوست دارم
دوباره ، دستم را كه دراز می كنم
آسمان توی مشتم باشد
شبها ستاره بچینم
دلم كه گرفت ، با گنجشكها پرواز كنم
تو شاید به این حرفها بخندی
اما قلبم گواهی می دهد
می دانم بر نمی گردی !
می دانم که چشمم
به راه خنده های تو خواهد خشکید !
می دانم که در تابوت همین ترانه ها خواهم خوابید !
می دانم که خط پایان
پرتگاه گریه ها ، مرگ است !
منم اناری
در هنگامه ی پوسیدن !
تا دورم نینداخته اند ؛
صورتم را
به دو دست بگیر
و لب هایم را بمک ...
این همه زیبایی که
تقصیر تـــو نیست ...
اما
تقصیر توستکه
سهم من از این همه زیبایی
خیالیست که هرشباز موهات میبافم ...
می خواهم
گوش باد را بگیرم
که این همه دور موهایت نپیچد
و با زندگی ام بازی نکند !
تـــو هم کاری بکن
مثلا دکمه پیراهنت را ببند
مثلا دامنت را جمع کن
و فکر کن پیاده رو خیس است ...
گفتی
صدایت ابری است
باران بارید ...
در تعبیرهای شاعرانه احتیاط كن
مثلا
ممكن است بگویی
در چشمهایت دریاست
تو چه ساده ای و من ، چه سخت
تو پرنده ای و من ، درخت
آسمان
همیشه مال توست
ابر ، زیر بال توست !
من ، ولی همیشه گیر كرده ام
اگر آدم گذاشت اهلی اش کنند ؛
بفهمی، نفهمی ...
خودش را به این خطر انداخته
که کارش به گریه کردن بکشد !
شعله دارم می کشم در تب ، نمی فهمی چرا ؟
تاب بی ماهی ندارد شب ، نمی فهمی چرا ؟
اهل آه و ناله کردن نیستم ، جان من است ...
اینکه هر دم می رسد برلب نمی فهمی چرا ؟
ذوب دارم می شوم هر روز نمی بینی مگر ؟
آب دارم می شوم هرشب نمی فهمی چرا ؟
از کسی نمی پرسند
چه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید
از عادات انسانی اش نمی پرسند
از خویشتن اش نمی پرسند
زمانی به ناگاه
باید با آن رو در روی آید
از من خسته شدهای !
میدانم ...
اما کمی صبرکن
همهچیز به پایان خواهد رسید
به پایان خواهد رسید این روشنایی
بیا ای ناجی قلبم بی تو قلب من شکسته
این همون دل شکسته ست که به انتظار نشسته
ای تو تنها خوب دنیا ، بی تو من تنها ترینم
با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم ، بی تو من تنها ترینم
عاشقم، عاشق ترینم بگو که اینو می دونم
حالا که از عشقت دیوونم بگو که با تو می مونم
ای تو تنها خوب دنیا ، بی تو من تنها ترینم
آستین خیس پیراهنم
طعم شور عشق می دهد
گریه کجا بود!
یادت رفته سفر سه روزه ات را !؟
دلتنگی ات، جاده ها را چقدر بارانی کرد!؟
بعد گفتی:
مرد که گریه نمی کند!
رفتم از دست بیا ، تا نفس هست بیا
تا مسیرمون نرفته سمت بن بست بیا
گاه و بی گاه بیا ، با دلم راه بیا
دیگه کوتاهی نکن کمی کوتاه بیا
بی دل و مست با من هم دست
مثل این دل که به لبخند تو پیوست
لب های تـــو
روزهای قرمز تقویم منند !
برای بوسیدن شان
باید همه چیز راتعطیل کرد !
سلام ،
یعنی ؛ دلم برایت تنگ شده بود
-سلام ،
یعنی ؛ من هم همینطور
-امروز هوا خیلی سرد شده ،
یعنی ؛ دیروز نبودی
-شاید بارون بیاد،
یعنی ؛ امروز هستم، نگاهم کن
-شعری رو که خواستی پیدا کردم ،
یعنی ؛ دیروز همهاش به فکر تو بودم
تعداد صفحات : 4