loading...
شعر,شعر عاشقانه
admin بازدید : 34 یکشنبه 02 آبان 1395 نظرات (0)

آرامشت مسری‌ست

آنقدر که سرایت کرده است

به پیراهن سفیدت

بانو

لحظه ای بایست

مقابل باد

تا با اهتزاز پیراهنت

دنیا از جنگ بایستد.

 

"وحیدرضا سیاوشان"

admin بازدید : 53 یکشنبه 02 آبان 1395 نظرات (0)

به یاد سلام تو،

لبانم همیشه ترند

و در انتظار گام‌هایت

چشمانم را در امتداد کوچه

وجب به وجب کاشته ام..!

ای ساده ترین!

از کدامین خیال عبور می کنی؟

راهی را نشانم بده

برای تو سبز مانده ام..!

 

"یاشار عبدالملکی"

admin بازدید : 43 یکشنبه 02 آبان 1395 نظرات (0)

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

 

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی‌ست

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

 

"حافظ"

------------------------------------

 

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

 

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی‌ست

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

 

عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم

دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم

 

چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس

که در سراچه ترکیب تخته بند تنم

 

اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آید

عجب مدار که همدرد نافه ختنم

 

طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع

که سوزهاست نهانی درون پیرهنم

 

بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار

که با وجود تو کس نشنود ز من که منم

 

"حافظ"

admin بازدید : 31 شنبه 01 آبان 1395 نظرات (0)

در من
دیوانه ای جا مانده
که دست از
دوست داشتنت بر نمی‌دارد!
با تو قدم می‌زند
حرف می‌زند
می‌خندد
شعر می‌خواند
قهوه می‌خورد
فقطنمی‌تواند
در آغوش بگیردت ...
به گمانم
همین بی آغوشی
او را
خواهد کشت ...

"مریم قهرمانلو"


admin بازدید : 54 شنبه 01 آبان 1395 نظرات (0)

بعد از نگاهت

با این عاشقانه های بی قرار

چه کنم؟

با این قرار های بی قراری

چه کنم؟

چیزی بگو

حرفی بپاش بر دهانِ این کوچه

که همهمه اش هر روز

زخمی تازه در دلم باز می کند...

 

"امیرمحمد مصطفی زاده"

admin بازدید : 44 شنبه 01 آبان 1395 نظرات (0)

شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی‌ست
که آنچه در سر من نیست بیم رسوایی‌ست

 

چه غم که خلق به حسن تو عیب می‌گیرند
همیشه زخم زبان خون‌بهای زیبایی‌ست

 

اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی‌ست

 

شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهایی‌ست

 

کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من
صدای پَر زدن مرغ‌های دریایی‌ست

 

"فاضل نظری"

 

admin بازدید : 36 شنبه 01 آبان 1395 نظرات (0)

زن،
مردی ثروتمند یا زیبا
یا حتی شاعر نمی خواهد
او مردی می‌خواهد
که چشمانش را بفهمد
آنگاه که اندوهگین شد
با دستش به
سینه اش اشاره کند
و بگوید:

اینجا سرزمین توست...

"نزار قبانی"

تعداد صفحات : 15

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 141
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 110
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 138
  • بازدید ماه : 262
  • بازدید سال : 850
  • بازدید کلی : 86,887