loading...
شعر,شعر عاشقانه
admin بازدید : 88 یکشنبه 02 آبان 1395 نظرات (0)

دلتـنگ توام جانا هردم که روم جـایی

با خود به سفر بردم یاد تو و تنـهایی

 

رفتم که سفر شاید درمان دلم گـردد

رفتن نبُود چاره وقتی که تو اینـجایی

 

از کوی تو رفتم من تا دل بشود آرام

بیهوده سفرکردم وقتی که تو مـاوایی

 

با یک غزل ساده از عشق تو مـیـگویم

آخرچه شود حاصل جزغصه و رسـوایی

 

در حسرت دیدارت بی خوابم و بـیدارم

یاد دل من هستی؟ای مظهر زیـبـایی

 

تلخ ست همه ی عمرم از شدت دلتـنگی

یا سوی تو باز آیم؛یا اینکه تو مـی آیی!

 

"فاطمه صالحی"

admin بازدید : 44 شنبه 01 آبان 1395 نظرات (0)

ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران

 

بیداری ستاره در چشم جویباران

 

آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل

لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران

 

بازا که در هوایت خاموشی جنونم

فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران

 

ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز

کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران

 

گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم

بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران

 

بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز

زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران

 

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند

دیوار زندگی را زین گونه یادگاران

 

وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند

تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران

 

"شفیعی کدکنی"

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 141
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 291
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 319
  • بازدید ماه : 443
  • بازدید سال : 1,031
  • بازدید کلی : 87,068