تو چه ساده ای و من ، چه سخت
تو پرنده ای و من ، درخت
آسمان
همیشه مال توست
ابر ، زیر بال توست !
من ، ولی همیشه گیر كرده ام
تو چه ساده ای و من ، چه سخت
تو پرنده ای و من ، درخت
آسمان
همیشه مال توست
ابر ، زیر بال توست !
من ، ولی همیشه گیر كرده ام
آنگونه مست بودم
که از تمام دنیا ، تنها
دلم هوای تـــورا کرده بود .
می گفتم :
این عجیب است
اینقدر ناگهانی دل بستن !
از من که بی تعارف ،
دیریست زین خیل ورشکسته
کسی را در خور دل نهادن پیدا نکرده ام ...
گفته بودم
پای دلدادگی ام می ایستم،
پای دیر آمدنت ...
از همان ابتدا
خواسته بودم اینچنین عاشقی را
گفته بودم آسان نمی خواهم تو را
می دانم، می دانم، می دانم،
اما تو بگو،صبر بیش از این جایز است ؟
حالا دیگر وقت رسیدن آغوش ات نیست ؟
تو که می دانی ، خدا هم ...
که من آغوش هیچکس را
برای خستگی هایم نخواسته ام
و حالا خواهانم ،
با صدای بلند هم می گویم
خواهان تـــو ، دستانت ...
خواهان لبانت که نامم را صدا می زند
و جانم گفتن های پی در پی لبان من
که در تمام وجودم انعکاس می یابد
و من لبریز می شوم از داشتنت