تو را وقت باران ...
تو را وقت تنهایی ام در خیابان
تو را بیشتر از تمام درختان
تـــو را بیشتر از تمام جهان دوست دارم
تو را وقت باران ...
تو را وقت تنهایی ام در خیابان
تو را بیشتر از تمام درختان
تـــو را بیشتر از تمام جهان دوست دارم
تو را وقت باران ...
تو را وقت تنهایی ام در خیابان
تو را بیشتر از تمام درختان
تـــو را بیشتر از تمام جهان دوست دارم
فکر کن وقت تماشای تـــوباران بزند
چک چک چتر تو در گوش خیابان بزند
نفسم حبس شود عشق تو جرمم باشد
ابر بین من و تو میله ی زندان بزند
هیجان دارم و در سینه دلم می کوبد
در ویران شده بگذار فراوان بزند
برگ سبزی است بیا تحفه ی درویش کن این
ناز چشمی که سراز ریشه ی انسان بزند
گفتی
صدایت ابری است
باران بارید ...
در تعبیرهای شاعرانه احتیاط كن
مثلا
ممكن است بگویی
در چشمهایت دریاست
آستین خیس پیراهنم
طعم شور عشق می دهد
گریه کجا بود!
یادت رفته سفر سه روزه ات را !؟
دلتنگی ات، جاده ها را چقدر بارانی کرد!؟
بعد گفتی:
مرد که گریه نمی کند!
رفتم از دست بیا ، تا نفس هست بیا
تا مسیرمون نرفته سمت بن بست بیا
گاه و بی گاه بیا ، با دلم راه بیا
دیگه کوتاهی نکن کمی کوتاه بیا
بی دل و مست با من هم دست
مثل این دل که به لبخند تو پیوست
سلام ،
یعنی ؛ دلم برایت تنگ شده بود
-سلام ،
یعنی ؛ من هم همینطور
-امروز هوا خیلی سرد شده ،
یعنی ؛ دیروز نبودی
-شاید بارون بیاد،
یعنی ؛ امروز هستم، نگاهم کن
-شعری رو که خواستی پیدا کردم ،
یعنی ؛ دیروز همهاش به فکر تو بودم
منتظر نباش که شبی بشنوی ،
از این دلبستگی های ساده دل بریده ام !
که روسری تو را ،
در آن جامه دان قدیمی جا گذاشته ام !
یا در آسمان ،
به ستاره ی دیگری سلام کرده ام !
اوائل اینطور نبود که !
اوائل عاشقانه هایم را برای تــو می سرودم
بعد ها امافقط عاشقانه سرودم ...
اوائل نت های موسیقی که اوج می گرفتند ، خیال تو هم اوج می گرفت
بعد ها نت های موسیقی همیشه در اوج ماندند ...
اوائل وقتی چیزهایی را می دیدم
که تـو دوست شان داشتی ، یادت می کردم ، مثل : باران
بعد ها فقط چیز هایی را می دیدم که تـو دوست شان داشتی ، مثل : باران
آسمان اما لجوج بود ، خودم می باریدم ...
اوائل اینطور نبود که !
اوائل اسمت را که می شنیدم ، جانم به لبم می رسید
بعد هااصلا جانی نداشتم که بخواهد به لبم برسد ...
اوائل فرق داشت ...
اوائل دلم که می گرفت ، صدایم هم می گرفت از گریه ...
بعد ها دوستانم مرا با صدای گرفته ام می شناختند ...
اوائل قرار گذاشته بودیم
فقط روز های تعطیل سیگار بکشم
دوست نداشتم
خبر رفتنت راکسی بفهمد
بغضم را در تنهایی شکستم
مثل قاصدکی که
جای بادبه باران فکر می کرد.
پیشاپیش
همه باران ها
به دیدارت می آیم
بی چکمه و بی چتر ...
خودت به من آموخته ای !
برای دیدن دریا
دلی و دیگر هیچ ....
اصلا نمی خواهم برایم این و آن باشی
کافیست وقتی با تو هستم مهربان باشی
عشق است ، من هرآنچه باشی دوستت دارم
دریا اگر باشی ... اگر آتشفشان باشی
از ناگهانی اتفاق افتادنت پیداست
باید برایم از خداوند ارمغان باشی
باید بتابی بعد باران هایِ پی در پی
در تیره روزی های من رنگین کمان باشی
بگذار ماه آسمان ، مال خودش باشد
وقتی تو قرص ماه حوض خانه مان باشی
گفتند دریا شو ، تمام آسمان در توست
دریا نخواهم شد مگر تـــو آسمان باشی !
دستم را به روی
لحظه ها می کشم ...
احساس می کنم
از آنجا که تـــو ایستاده ای
تا رویاهای من یک آغوش فاصله ست ...
همیشه باش!
تمام شمعدانی های حیاط می دانند
اینجا باران هم اگر ببارد ،
بدون تو بوی خشکسالی می دهم !
نبین تنهایم
تنهایی ام دروغی ست
شهری ست شلوغ توی دلم
پر از آدم هایی که همه شان منم
پر از آدم هایی که همه شان تـــویی
من دوست بارانم
با خیال راحت برو
من تنها نمی مانم
باید زمان می گذشت ...
زیبایی ات آرام آرام
روی گونه هایم می نشست
گاهی باید در خانه می ماندم و
به رویای رنگین کمان فکر می کردم
گاهی هم به خیابان می زدم
چترم را باز می کردم
و به صدای باران
قبل از زمین خوردنش گوش می دادم
باید زمان می گذشت ...
من و باران باهم دوست می شدیم
بعد زیبایی ات آرام آرام
روی گونه هایم می نشست